هیچ کس تنهائی ام را حس نکرد                لحظه   ویرانی ام    را  حس نکرد
عابری  از کوچه های   بی کسی                بهت و سرگردانی ام را حس نکرد
لحظه   های   گمشده   در  آه دل                این   من ویرانی ام  را  حس نکرد
برکه   توفانی       چشم    کسی               لحظه   تنهائی ام    را    حس نکرد
نظرات 4 + ارسال نظر
رامين یکشنبه 5 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 12:04 ب.ظ http://www.cheraraft.blogsky.com

سلام. خوبی؟ شايد کسی تنهاييت را احساس نکرده باشد اما خودت که آن را احساس کردی اين مهم است .
با تمام تنهاييت به يادتم.
خوشحال ميشم به من هم يه سری بزنی.

رامین چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 05:31 ب.ظ http://www.cheraraft.blogsky.com

سلام. خوبی؟
باز هم منم . من هم تنها هستم ولی با تنهاییم دارم حال میکنم. بی خیاله دنیا.
همیشه شاد باشی و خوشحال.

لایق چهارشنبه 8 تیر‌ماه سال 1384 ساعت 09:08 ب.ظ

انسان عجب موجودی است.
خداوند به این موجود لقب اشرف المخلوقات داده است
و افتخار هم می کند به وجود این موجود
درجای نیز می گویند اکثر انسانها نمی فهمند و تعقل نمی کنند
چقدر جالب است.
جالبتر اینکه ..... نمی توانم بنویسم

جواد سه‌شنبه 8 شهریور‌ماه سال 1384 ساعت 12:45 ب.ظ http://farzane.blogsky.com

سلام خوبی؟
اول باید بگم شعرت خیلی قشنگ بود.
بعدشم به نظر من تنهایی واقعی رو میشه با خوابیدن تو قبر حس کرد.امتحان کن
تجربه خوبیه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد